زندگی چه مفهومی دارد؟

معنی زندگی چیست؟ چگونه می توان زندگی هدفمندی پیدا کرد که در آن احساس رضایت داشت؟ چگونه می توان چیزی را که ارزش جاودانه دارد، بدست آورد؟ اینها سوالاتی است که اکثر مردم دائم از خود می پرسند. آنان وقتی به گذشته خود می نگرند، تعجب می کنند که چرا باوجود همۀ دست آوردهایی که داشته اند و اهدافی که به سرانجام رسانده اند بازهم چرا بسیاری از روابط در زندگیشان بهم خورده اند و احساسی پوچی می کنند. از یکی از موفقترین و مشهورترین ورزشکاران سوال شد: “اگر تصّور کنید که امروز اولین روز آغاز ورزش حرفه ای شما می باشد، آرزو دارید چه نصیحتی بشنوید؟” او در جواب گفت: “ای کاش کسی به من می گفت وقتی به اوج قله موفقیت برسم، در آنجا چیزی نیست که به آن رسیده باشم.” در زندگی زمینی و کوتاه خود تنها پس از رسیدن به هدف است که در می یابیم سال ها عمر با ارزش خود را جهت رسیدن به هدفی پوچ تلف کرده ایم!

در اجتماع بشردوستانه امروزی، مردم اهداف بیشماری را دنبال می کنند. آنها به غلط تصور می کنند که با رسیدن به اهداف خویش به مفهوم واقعی زندگی دست خواهند یافت؛ اهدافی از قبیل: موفقیت در شغل، ثروت، داشتن روابط صحیح، امیال جنسی، تفریح، خوبی کردن به مردم، و غیره. مردم شهادت داده اند که حتی زمانی که به اهداف خود، یعنی ثروت، روابط، و خوشی رسیدند، درون خود احساس تهی بودن داشته اند که گویا چیزی قادر نبوده آن را پُر کند.

در کتاب مقدس نویسنده کتاب “جامعه” این احساس خلاء را اینچنین بیان می کند: “بيهودگی است! بيهودگی است! زندگی، سراسر بيهودگی است! ” (جامعه فصل 1 آیه 2).سلیمان ،نویسندۀ کتاب جامعه، دارای ثروت بی حد و حصری بود. حکمت او والاتر از همۀ افراد عصر خویش و حتی عصر ما بود. باغ ها، قصرها و املاک او مورد حسادت سایر پادشاهان بود. زنان بیشمار داشت، بهترین غذاها و مشروبات در دسترس او بود، و هر گونه تفریح قابل دسترس آن زمان برای او فراهم بود. او اقرار می کند که هر چه دلش هوس کرد در این زندگی زمینی بدست آورد. ولی در نهایت می گوید: “زندگی زیر آفتاب (که فقط اشاره به زندگی جسمانی ما بر زمین می کند یعنی آنچه می بینیم و حس می کنیم) ” باطل و نامفهوم است.” چرا اینچنین خلاء در زندگی انسان وجود دارد؟ چونکه خدا ما را برای هدفی والاتر از آنچه اینجا بدست می آوریم، آفریده است. سلیمان در مورد خدا می گوید: “او در دل انسان اشتياق به درک ابديت را نهاده است” (جامعه فصل 3 آیه 11) درعمق وجود خویش ما نیز به خوبی می دانیم که این دنیا، زندگی جسمانی ما در آن، و یا رسیدن به اهداف انسانی نمی تواند همه چیز باشد؛ چیزی ماورای این زندگی خاکی وجود دارد.

در کتاب پیدایش، اولین کتاب در کتاب مقدس، می بینیم که خدا انسان را شبیه خود آفرید (پیدایش فصل 1 آیه 26). این بدان معنی است که بیش از آنکه شبیه شکل های دیگر حیات باشیم در شباهت با خدا هستیم. قبل از آنکه انسان، گناه کند و نفرین گناه زمین را مورد لعنت قرار دهد، کتاب پیدایش وضعّیت انسان را اینگونه شرح می دهد: 1: خدا انسان را بصورت یک موجود اجتماعی آفرید (پیدایش فصل 2 آیه های 18 تا 25)، 2: خدا انسان را به کار گماشت (پیدایش فصل 2 آیه 15)، 3: خدا با انسان معاشرت و مصاحبت داشت (پیدایش فصل 3 آیه 8) 4: و خدا انسان را بر زمین حاکم ساخت (پیدایش فصل 1 آیه 26). آیا نکته مهمی در این مطالب یافت می شود؟ خدا همۀ اینها را به ما آدمیان عطا کرد تا به کمال و رضایت خاطر در زندگی دست یابیم. اما همۀ این موارد (مخصوصا معاشرت خدا با انسان) شدیداً تحت تأثیر سقوط آدم در گناه و در نتیجه، زمین مورد لعنت گناه قرار گرفت(پیدایش فصل 3 ).

مطابق کتاب مکاشفه، آخرین کتاب در کتاب مقدس، پس از رخداد وقایع زمان آخر، خدا آسمان و زمین کنونی را خراب کرده، آسمان ها و زمین جدیدی در بُعدی ابدی خواهد آفرید. در آن زمان او معاشرت مطلق و کامل خود را با انسان های نجات یافته احیا خواهد کرد. دیگران را داوری کرده به دریاچۀ آتش خواهد افکند. (مکاشفه فصل 20 آیه های 11 تا 15) لعنت گناه برداشته خواهد شد و آنجا دیگر نه گناه، نه غم، نه بیماری، نه درد، و نه مَرگ خواهد بود (مکاشفه فصل 21 آیه 4). ایمانداران وارث همه چیز خواهند بود، خدا در میان ایشان ساکن خواهد بود، و آنان پسران خدا، خوانده خواهند شد (مکاشفه فصل 21 آیه 7). حال می توان نقشه نجات را دید: خدا ما را آفرید تا با او معاشرت و مصاحبت داشته باشیم، انسان گناه کرد و این رابطه شکسته شد، و خدا معاشرت و رابطه احیا شده را در ابدیت برای نجات یافتگان تدارک دیده است. در زندگی زمینی خود، حتی اگر به همۀ اهداف خویش برسیم، به مَحض مُردن برای تمام ابدیت از خدا جدا خواهیم شد. اگر این زندگی زمینی ما را به جدایی ابدی از خدا برساند، پس حقیقتاً همه چیز باطل است. اماــــا خدا راهی مهّیا نمود تا نه تنها به برکت ابدی برسیم (لوقا فصل 23 آیه 43)، بلکه زندگی زمینی ما نیز با مفهوم و کاملاً رضایت بخش باشد. چگونه می توان به برکت ابدی و زندگی با مفهوم زمینی نائل گردید؟

در عیسی مسیح، مفهوم زندگی احیا شده است
چنانکه در بالا اشاره شد، زندگی واقعی چه بر روی زمین و چه در ابدیت بستگی به احیا شدن آن رابطه ای دارد که در اثر گناه آدم گسسته شد. این رابطه فقط توسط پسر خدا، عیسی مسیح، احیا گشته و قابل دسترسی است (اعمال فصل 4 آیه 12؛ یوحنا فصل 1 آیه 12؛ یوحنا فصل 14 آیه 6). حیات ابدی زمانی دریافت می شود که شخص از گناهان خود توبه کرده (یعنی دیگر نمی خواهد به گناهانش ادامه دهد و مشتاق آن است که مسیح زنده، او را عوض کرده و از او شخص جدیدی بسازد)، و زندگی جدیدی را بر مبنای اعتماد به مسیح شروع می کند.

باید به خاطر داشت که اگر چه شناختن عیسی مسیح به عنوان نجات دهنده حقیقت ارزنده ای است، ولی مفهوم واقعی زندگی فراتر از آن است. مفهوم واقعی زندگی را زمانی تجربه خواهید کرد که مانند یک شاگرد او را پیروی کنید، از او درس بگیرید، به خواندن کلامش (کتاب مقدس) بپردازید، در دعا با او صحبت کنید، و از دستوراتش پیروی کنید. اگر شما به مسیح ایمان ندارید (و یا اینکه تازگی ایمان آورده اید) شاید این مطالب برای شما جالب و یا رضایت بخش بنظر نیایند ولی لطفاً به مطالعۀ این بخش ادامه دهید تا ببینید مسیح چه گفته است.

“ای تمام كسانی كه زير يوغ سنگين زحمت می‌كشيد، نزد من آييد و من به شما آرامش خواهم داد. يوغ مرا به دوش بكشيد و بگذاريد من شما را تعليم دهم، چون من مهربان و فروتن هستم، و به جانهای شما راحتی خواهم بخشيد. زيرا باری كه من بر دوش شما می‌گذارم، سبک است” (متی فصل 11 آیه های 28 تا 30). ” من آمده‌ام تا به شما حيات واقعی را به فراوانی عطا نمايم” (یوحنا فصل 10 آیه 10). آنگاه عيسی به شاگردانش گفت: «هر كه می‌خواهد مريد من باشد، بايد خود را فراموش كند و صليب خود را برداشته، مرا پيروی كند. زيرا هر كه بخواهد جان خود را برای خود حفظ كند، آن را از دست خواهد داد؛ اما كسی كه جانش را بخاطر من فدا كند، آن را دوباره بدست خواهد آورد ” (متی فصل 16 آیه های 24 تا 25). “با خدا خوش باش و او آرزوی دلت را به تو خواهد داد” (مزامیرفصل 37 آیه 4).

این آیات به ما نشان می دهند که ما حق انتخاب داریم. ما می توانیم با پیروی از خواسته های خود زندگی را پیش ببریم که در این صورت زندگی تهی و نا مفهومی را تجربه خواهیم کرد، و یا اینکه با تمامی دل و جان، خدا و اراده او را بطلبیم که در آن صورت زندگی بامفهوم و پرباری را تجربه خواهیم کرد که از آن راضی خواهیم بود. این خواست خدا برای ما می باشد چراکه او ما را دوست دارد و بهترین ها را برای ما می خواهد (یعنی یک زندگی پرمعنی و رضایت بخش؛ و نه صرفاً یک زندگی آسان و بی دردسر).

در خاتمه مایل هستم مثالی را با شما در میان بگذارم. شخصی را در نظر بگیرید که طرفدار ورزش خاصی است و در پی آن است که مسابقۀ تیم مورد علاقه اش را حضوری و بطور زنده ببیند. او می تواند با صرف پول کمی دورترین صندلی ورزشگاه را کرایه کند و یا اینکه با پرداخت مبلغی گران در اولین ردیف جای گیرد و همه چیز را از نزدیک مشاهده کند. زندگی مسیحی نیز اینگونه است. مشاهده کارهای خدا از “ردیف اول” باید همان چیزی باشد که انتخاب می کنیم. اما متاسفانه این انتخاب اکثر مردم نمی باشد. مشاهده کارهای خداوند از “ردیف اول” انتخاب شاگردان واقعی مسیح می باشد، که دست از خواسته های خود کشیده و اهداف خدا را دنبال می کنند. آنها حاضر شده اند تا قیمت گزافی (تسلیم کامل به مسیح و به ارادۀ او) را بپردازند. اینها اعمال اعجاز انگیز خدا را در زندگی خود خواهند دید. در نهایت آنها می توانند با خودشان، با هم نوعشان، و با خدای آفرینندۀ خود بدون هیچ پشیمانی روبرو شوند. آیا شما این قیمت را پرداخت کرده اید؟ آیا مایلید این قیمت را بپردازید؟ اگر اینچنین است، مطمئن باشید که به زندگی بامعنا و سرشار رسیده اید.

چرا من نباید اقدام به خودکشی کنم؟


قلب ما همیشه برای کسانی که قصد پایان دادن به زندگی خود را دارند، می سوزد. اگر شما نیز هم اکنون چنین قصدی دارید، شاید این تمایل حاکی از حس نا امیدی و یأس باشد. شاید احساس میکنید که در ته چاهی افتاده اید و قبول کرده اید که دیگر امیدی برای بهبود شرایط نمانده است. شاید به نظر می رسد هیچکس نمی تواند شما را درک کند و زندگی دیگر ارزش ادامه دادن، ندارد.

اگر فقط چند لحظه اجازه بدهید که خدا همان خدای واقعی در زندگی شما شود، او به شما ثابت خواهد کرد که چقدر بزرگ است و “هیچ چیزی برای خدا غیرممکن نیست” (لوقا فصل 1 آیه 37). شاید زخمهای گذشته شما را بحدی آزار می دهند که اکنون حس طردشدگی دارید و ممکن است که احساس بدبختی، عصبانیت، تلخی و افکار انتقام جویانه بر شما چیره شده باشند، و یا دچار ترس ناسالمی شده اید که مشکلاتی را در مهمترین رابطه های شما بوجود آورده اند.

چرا نباید خودکشی کنید؟ دوست عزیز، اهمیتی ندارد که چیزهای بدی در زندگی شما اتفاق افتاده است، این مهم است که بدانید خدایی وجود دارد که شما را بینهایت عاشقانه دوست دارد و منتظر است تا به او اجازه دهید که شما را از تونل ناامیدی به سمت روشنایی شگفت انگیز خود هدایت کند. او امید قطعی و تضمینی شما می باشد . نام او، عیسی مسیح است.

این عیسی، فرزند بی گناه خدا، به وقت طرد شدگی و خورد شدن تو کنارت می ایستد. اشعیای نبی درمورد او می گوید:” در نظر خدا او مانند درخت سبزی بود كه در زمين خشک و شوره‌زار روئيده و ريشه دوانده باشد؛ اما در نظر ما او زيبايی و جلوه‌ای نداشت كه مشتاقش باشيم. ما او را خوار شمرديم و رد كرديم، اما او درد و غم را تحمل كرد. همۀ ما از او رو برگردانيديم. او خوار شد و ما هيچ اهميت نداديم. اين دردهای ما بود كه او به جان گرفته بود، اين رنجهای ما بود كه او بر خود حمل می‌كرد؛ اما ما گمان كرديم اين درد و رنج مجازاتی است كه خدا بر او فرستاده است. برای گناهان ما بود كه او مجروح شد و برای شرارت ما بود كه او را زدند. او تنبيه شد تا ما سلامتی كامل داشته باشيم. از زخمهای او ما شفا يافتيم. ما همچون گوسفندانی كه آواره شده باشند، گمراه شده بوديم؛ راه خدا را ترک كرده به راه‌های خود رفته بوديم. باوجود اين، خداوند تقصيرها و گناهان همۀ ما را به حساب او گذاشت!”(اشعیا فصل 53 آیه های 2 تا 6 ).

دوست عزیز، عیسی مسیح همۀ این مصائب را متحمل شد تا همۀ گناهان تو بخشیده شوند! اگر بار عذاب وجدان بر شانه هایت سنگینی می کند، بدان اگر با فروتنی توبه کنی (ازگناهانت دست کشیده به سمت خدا بازگردی)، او تو را خواهد بخشید. “نگامی كه در مشكلات هستيد مرا بخوانيد؛ من شما را نجات خواهم داد و شما مرا ستايش خواهيد كرد” (مزامیر فصل 50 آیه 15). هیچ کار تو برای مسیح آنقدر بد نیست که نتواند آنرا ببخشد. بعضی از خادمین بلند مرتبه در کتاب مقدس مرتکب گناهان بزرگی شده اند؛ مانند: قتل (موسی)، زناکاری (داود پادشاه)، شکنجه جسمی و روحی (پولس رسول). اما با این وجود، آنها بخشیده شده و حیات نو و پرثمری در خداوند یافته اند. “كسی كه از آنِ مسيح می‌گردد، تبديل به شخص جديدی می‌شود. او ديگر آن انسان قبلی نيست؛ او زندگی كاملاً تازه‌ای را آغاز كرده است”(دوم قرنتیان فصل 5 آیه 17).

چرا نباید اقدام به خودکشی کنید؟ دوست عزیز، خداوند واقعاً حاضر است تا زندگی شکست خورده تو را ترمیم نماید. یعنی همین زندگی ای، که می خواهی با خودکشی به آن پایان دهی. اشعیای نبی می نویسد: “روح خداوند بر من است. خداوند مرا برگزيده تا به رنجديدگان بشارت دهم، دل شكستگان را شفا بخشم، به اسيران مژدۀ آزادی دهم و كوران را بينا سازم. او مرا فرستاده تا به قوم او كه سوگوارند تسلی دهم و بگويم كه زمان رحمت خداوند برای ايشان و روز غضب او برای دشمنانشان فرا رسيده است. من غم مردم ماتم زده اورشليم را به شادی و سرور، و نوحۀ آنان را به سرود حمد و ستايش تبديل خواهم كرد. آنان همچون درختان بدست خداوند كاشته خواهند شد و آنچه را كه راست و درست است انجام داده، باعث سرافرازی و ستايش وی خواهند بود” (اشعیا فصل 61 آیه های 1 تا 3).

به نزد عیسی مسیح بیایید، و اجازه دهید شادی و مفید بودن را به شما برگرداند. “شادی نجات از گناه را به من باز ده و مرا ياری كن تا با ميل و رغبت تو را اطاعت كنم… خداوندا، كمكم كن تا بتوانم دهانم را بگشايم و تو را ستايش كنم. تو از من قربانی حيوانی نخواستی، وگرنه آن را تقديم می‌كردم. قربانی من اين قلب شكسته و اين روح توبه‌كار من است كه به تو تقديم می‌كنم؛ ای خداوند، می‌دانم كه اين هديۀ مرا خوار نخواهی شمرد”(مزامیر فصل 51 آیه های 12،15،16،17).

آیا عیسی مسیح را به عنوان نجات دهنده و شبان خود می پذیرید؟ او افکار و قدمهای روزانه شما را مطابق کلامش هدایت خواهد نمود. “تو را هدايت خواهم نمود و راهی را كه بايد بروی به تو تعليم خواهم داد؛ تو را نصيحت خواهم كرد و چشم از تو برنخواهم داشت” (مزامیر فصل 32 آیه 8). “و هميشه از قوم خود حمايت می‌كند و به ايشان حكمت و بصيرت می‌بخشد. خداترسی گنج بزرگ ايشان است” (اشعیا فصل 33 آیه 6). در عیسی مسیح هم با مشکلاتی مواجه خواهید شد ولی دیگر “امید” دارید. او “اما دوستی هم هست كه از برادر نزديكتر است” (امثال فصل 18 آیه 24). باشد که لطف و محبت خداوند عیسی مسیح در لحظات سخت تصمیم گیری با شما باشد.

اگر تمایل دارید که عیسی مسیح را به عنوان نجات دهنده خود بپذیرید: این جملات را در قلب خود به خداوند بگویید: ” خدایا من در زندگی به تو محتاجم، مرا بخاطر اعمال و کردارم ببخش، من ایمان خود را بر عیسی مسیح قرار میدهم و باور دارم که او نجات دهنده من است، لطفاً مرا پاک نما ، مرا شفا ده و شادی را به زندگیم باز گردان. بخاطر محبتی که نسبت به من داری و بخاطر مرگ عیسی مسیح بر صلیب که بخاطر من به انجام رسید؛ تو را شکر می کنم”.

آیا عیسی خداست؟ آیا او هرگز ادعا کرد که خداست؟


عبارت “من خدا هستم” در هیچ جای کتاب مقدس از زبان عیسی مسیح نقل نشده است. ولی این به آن معنی نیست که او ادعای خدایی نکرده است. بطور مثال در یوحنا فصل 10 آیه 30 عیسی مسیح گفت: “من و پدر یک هستیم.” شاید در اولین نگاه بنظر نرسد که او اشاره به الوهیتش می کند، ولی عکس العمل یهودیان نسبت به سخنان او ثابت می کند آنها منظور او را به خوبی درک کردند. “یهودیان در جواب گفتند، “ما بخاطر كفری كه می‌گويی می‌خواهيم تو را بكشيم، نه برای كارهای خوبت. چون تو يک انسانی ولی ادعای خدايی می‌كنی” (یوحنا فصل 10 آیه 33). یهودیان به خوبی فهمیدند که عیسی خود را خدا می داند. آیات بعدی نشان می دهند که عیسی مسیح نه با برداشت آنها از سخنانش مخالفت کرد و نه سعی کرد آن را اصلاح کند. این ها همه اشاره به این واقعیت دارند که عیسی ادعای خدایی کرد. “من و پدر یک هستیم.” (یوحنا فصل 10 آیه 30). این ادعا در یوحنا فصل 8 آیه 58 نیز دیده می شود: “اين حقيقت محض است كه قبل از اينكه حتی ابراهيم به اين جهان بيايد، من وجود داشتم.” و یهودیان مجدداً قصد سنگسار کردن او کردند. تنها دلیل یهودیان برای سنگسار کردن عیسی این بود که آنان او را بخاطر ادعای الوهیت کافر می شمردند، همانطور که شریعت موسی مشخص کرده بود (لاویان فصل 24 آیه 16).

یوحنا فصل 1 آیه 1 می گوید: “… و کلمه خدا بود…” و در یوحنا 14:1 می خوانیم: “و کلمه جسم گردید….” این آیات به وضوح به ما می گویند که عیسی مسیح همان خدا در جسم انسان است. اعمال رسولان فصل 20 آیه 28 به ما می گوید: “پس مواظب خودتان باشيد و از گلۀ خدا يعنی ايماندارانی كه مسيح به قيمت خون خود خريده است نگهداری كنيد .” چه کسی کلیسا را با خون خود خریده است؟ عیسی مسیح. و اعمال رسولان فصل 20 آیه 28 می گوید که خدا کلیسا را به قیمت خون خود خریده است. پس عیسی همان خداست.

توما، یکی از شاگردان مسیح، او را اینچنین خطاب می کند: “… ای خداوند من، و ای خدای من” (یوحنا فصل 20 آیه 28). و عیسی مسیح سعی نکرد که کلام او را اصلاح کند. تیطوس فصل 2 آیه 13 ما را تشویق می کند تا منتظر آمدن خدا و نجات دهندۀ خود، عیسی مسیح باشیم. (دوم پطرس فصل 1 آیه 1 را نیز ملاحظه کنید) خدای پدر در عبرانیان فصل 1 آیه 8 در بارۀ عیسی مسیح چنین می گوید: ” دربارۀ فرزندش می‌گويد: ای خدا، سلطنت تو تا ابد برقرار است؛ اساس حكومت تو، بر عدل و راستی است.” خدای پدر در این آیه، عیسی مسیح را “ای خداوند” خطاب می کند که این موضوع نیز نشان دهنده این حقیقت است که عیسی مسیح همان خداست.

در کتاب مکاشفه فرشته به یوحنای رسول تعلیم می دهد که فقط خدا را پرستش کند (مکاشفه فصل 19 آیه 10). عیسی مسیح در انجیل بارها مورد پرستش واقع شد (متی فصل 2 آیه 11؛ متی فصل 14 آیه 33؛ متی فصل 28 آیه های 9 و 17؛ لوقا فصل 24 آیه 52؛ یوحنا فصل 9 آیه 38). ولی هرگز آنانی را که او را می پرستیدند، سرزنش نکرد. اگر عیسی مسیح خدا نبود، اجازه نمی داد مردم او را بپرستند. بطور یقین او نیز، به مانند فرشته ای که با یوحنا سخن گفت، به آنان تعلیم می داد که او را نپرستند. کتاب مقدس شامل آیات و بخشهای فراوانی است که به الوهیت عیسی اشاره می کنند.

مهم ترین دلیل خدا بودن عیسی این است که اگر او خدا نباشد، مرگ او به عنوان یک انسان نمی تواند برای پرداخت جریمۀ گناهان همۀ جهان بسنده و کافی باشد (اول یوحنا فصل 2 آیه 2). تنها خدا قادر بود اینچنین جریمۀ سنگینی را پرداخت نماید. تنها خدا می توانست گناهان جهان را بر گردن خود بگیرد (دوم قرنتیان فصل 5 آیه 21)، بمیرد و با قیامش از مردگان پیروزی خود را بر گناه و مرگ ثابت کند.

آیا خدایی که مسلمانان می پرستند همان خدایی است که مسیحیان می پرستند؟


دیدگاه مسلمانان و مسیحیان نسبت به خدا دارای شباهت هایی با یکدیگر می باشند. مسیحیان معتقدند که خدای ابدی، عالم مطلق، قادر مطلق و حاضر مطلق این جهان را آفریده است و مسلمانان نیز همین ویژگیها را در مورد الله بکار می برند.

یک تفاوت اساسی بین دیدگاه اسلامی و مسیحی درباره خدا، مفهوم تثلیث می باشد. در کتاب مقدس، خداوند یگانه، خود را در سه شخص آشکار و معرفی می کند: خدای پدر، خدای پسر و خدای روح القدس. درحالیکه هر سه شخصیت تثلیث کاملا خود خدای یگانه هستند اما بدین معنی نیست که سه خدا وجود دارد بلکه تنها یک خدا وجود دارد.

فرزند خدا به شکل انسان بر روی زمین آمد که به آن “تجسم” می گویند که خدا در قالب جسم انسان به زمین آمد (لوقا فصل 1 آیه های 30 تا 35; یوحنا فصل 1 آیه 14; کولسیان فصل 2 آیه 9; اول یوحنا فصل 4 آیه های 1 تا 3). عیسی مسیح با مردن بر روی صلیب، جریمه گناهان ما را پرداخت نمود و بر گناه و مرگ غلبه نمود (رومیان فصل 6 آیه 23). عیسی مسیح پس از اینکه دوباره زنده شد نزد پدر خویش در آسمان رفت و روح القدس را برای ایمانداران فرستاد (اعمال رسولان فصل 1 آیه های 8 تا 11). روزی، عیسی مسیح برای داوری و پادشاهی خواهد آمد (اعمال رسولان فصل 10 آیه های 42 و 43). کسانی که به عیسی مسیح ایمان آورده باشند با او زندگی خواهند کرد اما آنهاییکه او را رد می کنند و از او پیروی نمی کنند باید ابدیت خود را جدای از خدای مقدس و در جهنم بگذرانند.

“پدر آسمانی ما خدا، او را دوست دارد، چون او فرزند خداست و خدا همه چيز را در اختيار او قرار داده است. خدا كسانی را كه به فرزند او ايمان آورند، نجات می‌دهد و زندگی جاويد نصيبشان می‌سازد. ولی كسانی كه به او ايمان نياورند و از او اطاعت نكنند، هرگز بحضور خدا راه نخواهند يافت، بلكه گرفتار خشم او خواهند شد” (یوحنا فصل 3 آیه های 35 تا 36). یا باید قبول کنیم که عیسی مسیح تاوان گناهان ما و خشم خدا نسبت به ما را بر روی صلیب به دوش خود گرفت و یا اینکه ما تاوان گناهان خود و خشم خدا نسبت به خودمان را در جهنم به دوش خود خواهیم گرفت (اول پطرس فصل 2 آیه 24).

تثلیث، باور اساسی و بنیادین در مسیحیت است. بدون تثلیث دیگر خداوند در قالب انسان و در جسم عیسی مسیح به زمین نیامد. بدون مسیح، نجات از گناه وجود نخواهد داشت و بدون نجات، گناه همه ما را بطور ابدی محکوم به جهنم ابدی خواهد کرد.

حال، آیا مسیحیان و مسلمانان یک خدا را پرستش می کنند؟ و یا بهتر است بپرسیم که آیا مسیحیان و مسلمانان هر دو، درک یکسانی از ماهیت خداوند دارند؟ قطعا، خیر! به دلیل وجود تفاوت های بسیار اساسی و بنیادین درباره ماهیت خداوند بین اسلام و مسیحیت، بنابراین هر دوی آنها نمی توانند درست و صحیح باشند. خداوند کتاب مقدس خود به تنهایی مشکل گناه انسان را با فدا کردن جان فرزندش، حل کرده است.

“زيرا خدا بقدری مردم جهان را دوست دارد كه يگانه فرزند خود را فرستاده است، تا هر كه به او ايمان آورد، هلاک نشود بلكه زندگی جاويد بيابد. خدا فرزند خود را فرستاده است نه برای اينكه مردم را محكوم كند بلكه بوسيله‌‌ء او نجاتشان دهد.

كسانی كه به او ايمان بياورند، هيچ نوع محكوميت و هلاكتی در انتظارشان نيست؛ ولی كسانی كه به او ايمان نياورند، از هم اكنون محكوم‌اند، چون به يگانه فرزند خدا ايمان نياورده‌اند” (یوحنا فصل 3 آیه های 16 تا 18 )

عیسی مسیح کیست؟

 بر خلاف این سوال که “آیا خدا وجود دارد؟” عده بسیار کمی هستند که وجود عیسی مسیح را زیر سوال برده باشند. این یک حقیقت پذیرفته شده توسط همه مردم است که عیسی مسیح، شخصی بود که 2000 سال پیش در سرزمین اسرائیل زندگی می کرد. بحث واقعی زمانی آغاز می شود که صحبت از هویت مسیح می شود. تقریباً در همۀ مذاهب اصلی دنیا، عیسی مسیح به عنوان یک پیامبر، یک معلم خوب، و یا یک شخص پارسا و خدا پرست عنوان شده است. مسئله اینجاست که کتاب مقدس به ما می گوید، عیسی مسیح بسیار والاتر از یک پیامبر، معلم و انسان خوب می باشد.

سی. اس. لوئیس، نویسندۀ برجستۀ مسیحی، در کتاب خود به نام “مسیحیت مطلق” می نویسد: “تلاش من آن است که به مردم یاد بدهم از بکارگیری الفاظ و عبارات احمقانه در مورد عیسی مسیح اجتناب کنند. هرگز نباید بگوییم “من حاضرم عیسی مسیح را به عنوان یک معلم اخلاق برجسته بپذیرم ولی ادعایش را مبنی بر اینکه او خداست، ردّ می کنم.” اگر عیسی مسیح چیزی بیش از یک انسان معمولی نبود؛ و در عین حال، چنین تعلیم والایی از زبانش جاری شد، از نقطه نظر اخلاقی لیاقت نمی داشت حتی یک معلم خوب خوانده شود. تحت این شرایط او یا می بایستی یک دیوانه باشد و یا شیطان. شما باید تصمیم خود را بگیرید. این انسان حقیقی یا باید پسر خدا باشد (چنانکه هست) و یا اینکه آدمی دیوانه (و شاید بدتر). شما می توانید به پیغام او بی توجه باشید، به صورت او آب دهان انداخته، او را بخاطر پلید بودنش به قتل رسانید. و یا اینکه به پاهای او افتاده، اقرار کنید که او سرور و خداوند شماست. پس بیایید این ادعای احمقانه که مسیح فقط یک انسان معمولی بوده است را کنار بگذاریم و درک کنیم که تعلیم کتاب مقدس در مورد شخصیت و ماهیت عیسی مسیح این است که او خداست و نه چیزی کمتر.”

بنابراین، عیسی مسیح چه ادعایی در مورد خود داشت؟ کتاب مقدس در بارۀ او چه می گوید؟ ابتدا بهتر است به کلمات خود عیسی مسیح در انجیل یوحنا فصل 10 آیه 30 توجه کنیم: “من و پدر یک هستیم.” در اولین نگاه بنظر نمی رسد که در این آیه عیسی مسیح ادعا کرده باشد که او خداست. ولی عکس العمل یهودیان نسبت به کلام او ثابت می کند که او چنین ادعایی نموده بود. “یهودیان در جواب گفتند، ما بخاطر كفری كه می‌گويی می‌خواهيم تو را بكشيم، نه برای كارهای خوبت. چون تو يک انسانی ولی ادعای خدايی می‌كنی.” (یوحنا فصل 10 آیه 33). یهودیان به خوبی فهمیده بودند که وقتی عیسی مسیح مدعی شد که او و پدر یکی هستند، او در واقع ادعای الوهیت می کرد. جالب است که در آیات بعدی هیچگاه عیسی مسیح به آنان نگفت “من خدا نیستم!” پس برداشت یهودیان اشتباه نبوده است. با گفتن اینکه “من و پدر یک هستیم”( یوحنا فصل 10 آیه 30) عیسی مسیح ادعا کرد که خداست. این ادعا در یوحنا فصل 8 آیه 58 نیز دیده می شود: ” اين حقيقت محض است كه قبل از اينكه حتی ابراهيم به اين جهان بيايد، من وجود داشتم.” و یهودیان مجدداً قصد سنگسار او را کردند (یوحنا فصل 8 آیه 59).”من هستم” عبارتی که عیسی مسیح در مورد خود بکار گرفت، یکی از نام های خدا در عهد قدیم است (خروج فصل 3 آیه 14). تنها دلیل یهودیان برای سنگسار کردن عیسی این بود که آنان او را بخاطر ادعای الوهیت کافر می شمردند.

یوحنا فصل 1 آیه 1 می گوید: ” و کلمه خدا بود”. و در یوحنا فصل 1 آیه 14 می خوانیم: “و کلمه جسم گردید” این آیات به وضوح تعلیم می دهند که عیسی مسیح همان خدا در قالب و جسم انسان است. توما، یکی از شاگردان مسیح، اینچنین اعتراف کرد: “… ای خداوند من، و ای خدای من” (یوحنا فصل 20 آیه 28). و مجدداً عیسی مسیح را می بینیم که سعی نکرد کلام او را اصلاح کند. پولس رسول در نامه خود به تیطوس فصل 2 آیه 13 عیسی مسیح را اینچنین معرفی می کند: ” خدای بزرگ و نجات دهنده‌مان عيسی مسيح”. پطرس رسول نیز همین حقیقت را اقرار می کند: “خدای بزرگ و نجات دهنده‌مان عيسی مسيح” (دوم پطرس فصل 1 آیه 1). خدای پدر نیز بر الوهیت کامل عیسی مسیح شهادت می دهد: ” ای خدا، سلطنت تو تا ابد برقرار است؛ اساس حكومت تو، بر عدل و راستی است”(عبرانیان فصل 1 آیه 8). پیشگویی های عهد قدیم بر خدا بودن عیسی مسیح شهادت می دهند: “زيرا فرزندی برای ما بدنيا آمده! پسری بما بخشيده شده! او بر ما سلطنت خواهد كرد. نام او «عجيب»، «مشير»، «خدای قدير»، «پدر جاودانی» و «سرور سلامتی» خواهد بود.”( اشعیا فصل 9 آیه 6 )

بنابراین، بر اساس مباحث سی. اس. لوئیس، ما نمی توانیم به عیسی مسیح فقط به عنوان یک معلم خوب ایمان داشته باشیم. عیسی مسیح بطور واضح و غیر قابل انکار ادعا کرد که خداست. اگر او خدا نباشد، پس یک دروغگوست؛ و واضح است که یک انسان دروغگو نمی تواند یک پیامبر، یک معلم خوب، و یا شخصی پارسا و خداپرست باشد. برای رد کردن الوهیت عیسی مسیح، بسیاری ازمحققان معاصرتلاش کرده اند تا ثابت کنند که ادعاهای ثبت شدۀ عیسی مسیح در انجیل، کلام واقعی او نمی باشند. آیا ما این شایستگی و حق را داریم که آنچه در کتاب مقدس در مورد ادعای عیسی مسیح آمده است را زیر سوال ببریم؟ آیا می توانیم قسمتی از کلام را بپذیریم و قسمتی دیگر را نقض کنیم؟! هرگز. و چگونه ممکن است یک محقق 2000 سال پس از مسیح بدنیا آید و مدعی باشد کلام و ماهیت عیسی مسیح را بهتر و عمیق تر از کسانی می شناسد که با او زندگی کردند، همراه او خدمت کردند و تحت تعلیم او قرار گرفتند (یوحنا فصل 14 آیه 26)؟

چرا بحث در مورد الوهیت عیسی مسیح اینقدر مهم است؟ چه فرقی میکند که مسیح خدا باشد و یا نباشد؟ مُهم ترین دلیل خدا بودن عیسی این است که اگر او خدا نباشد، مرگ او به عنوان یک انسان معمولی نمی تواند برای پرداخت جریمۀ گناهان همۀ جهان بسنده و کافی باشد (اول یوحنا فصل 2 آیه 2). تنها خدا می توانست، چنین جریمۀ سنگینی را پرداخت نماید (رومیان فصل 5 آیه 8؛ دوم قرنتیان فصل 5 آیه 21).عیسی مسیح باید خدا باشد تا بتواند تاوان سنگین گناه ما را بپردازد، و در ضمن باید انسان باشد تا بتواند بمیرد. نجات فقط از طریق ایمان به عیسی مسیح امکان پذیر است. الوهیت عیسی مسیح دلیلی است بر اینکه چرا او تنها راه نجات است. چون او حقیقتاً خداست پس اعلام کرد: “من راه و راستی و حیات هستم. هیچکس جز بوسیلۀ من نزدپدر نمی آید.” (یوحنا فصل 14 آیه 6)

آیا خدا وجود دارد؟

 هیچگاه نمی توان (بطور مطلق) وجود خدا را ثابت و یا انکار کرد. کتاب مقدس به ما می گوید که حقیقت وجود خدا را باید با ایمان پذیرفت. “اما خشنود ساختن خدا بدون ايمان و توكل به او محال است. هر كه میخواهد بسوی خدا بيايد، بايد ایمان داشته باشد كه خدا هست و به آنانی كه با دلی پاک در جستجوی او هستند، پاداش میدهد” (عبرانیان فصل 11 آیه 6). اگر خدا می خواست، می توانست به راحتی خود را ظاهر سازد و هستی خویش را به همۀ دنیا ثابت کند. ولی در این صورت دیگر نیازی به ایمان نبود. ” عیسی گفت: “ای توما، بعد از اينكه مرا ديدی، ايمان آوردی. ولی خوشا بحال کسانی كه ندیده به من ايمان می‌آورند.” (یوحنا 29:20)

ولی این بدان معنی نیست که هیچ دلیلی بر اثبات وجود خدا موجود نمی باشد. کلام خدا می گوید: “آسمان از شكوه و عظمت خدا حكايت می‌كند و صنعت دستهای او را نشان می‌دهد. روز و شب حكمت خدا را اعلام می‌نمايند؛ و بی‌آنكه سخنی بگويند، ساكت و خاموش پيام خود را به سراسر جهان می‌رسانند. ” (مزامیر فصل 19 آیه های 1 تا4) دیدن ستارگان آسمان، تفکر در وسعت جهان هستی، مشاهدۀ شگفتی های طبیعت، دیدن زیبایی طلوع و غروب آفتاب … همه و همه گویای یک واقعیت هستند: خدای آفریننده ای وجود دارد. به غیر از این شواهد، قلب انسان گواه دیگری بر وجود خداست. جامعه فصل 3 آیه 11 خاطرنشان می سازد: ” او همچنین، او در دل انسان اشتیاق به درک ابدیت را نهاده است. ” درون اعماق وجود ما حسی وجود دارد که تشخیص می دهد چیزی فراتر از این زندگی و شخصی والاتر بر روی دنیا احاطه دارد. حتی اگر به عقل خود این واقعیت را نپذیریم، ولی در عُمق وجود خویش نمی توانیم حضور الهی را مُنکر شویم. کتاب مقدس می گوید که هر چند وجدان ما گواهی می دهد که خدا وجود دارد، ولی عده ای حضور و وجود او را انکار می کنند: “کسی كه فكر می‌كند خدا نيست، احمق است.” (مزامیر فصل 14 آیه 1) اکثریت مردم زمین در طول تاریخ، در همه فرهنگ ها، در همه جوامع و تمدن ها و در همه قاره ها به وجود چیزی شبیه خدا اعتقاد دارند. پس می بایستی شخصی و یا چیزی باعث شکل گیری چنین اعتقاد فراگیری شده باشد.

در رابطه با اثبات وجود خدا، علاوه بر بحث های کتاب مقدسی، بحث های منطقی دیگری نیز وجود دارند. یکی از آنها بحث آنتولوژی (یا علم مربوط به هستی شناسی) است. در معروف ترین شکل این بحث، برای اثبات وجود خدا، به مفهوم خود خدا می پردازند. این بحث با تعریفی از خدا آغاز می شود که می گوید: “خدا وجودی است که نمیتوان چیزی بزرگتر از او را تصوّر کرد.” و بحث اینطور ادامه پیدا می کند که: “وجود (وجود داشتن) بزرگتر از عدم (وجود نداشتن) است. بنابراین بزرگترین چیز قابل تصور می بایستی وجود داشته باشد.” پس اگر خدا وجود نداشته باشد، او نمی تواند بزرگترین وجود (هستی) قابل تصور باشد. و چون این نتیجه با تعریف خدا مغایرت دارد، پس خدا نمی تواند وجود نداشته باشد.

یک نوع دیگر از این بحث های منطقی بحث تلئوژی (علم مربوط به مطالعۀ حکمت غائی یا پایان شناسی) است. در این بحث گفته می شود که چون جهان هستی بر اساس طرح اعجاز انگیزی ساخته شده است پس بایستی طراح ماهری آن را به وجود آورده باشد. به عنوان نمونه اگر زمین فقط چندین کیلومتر دورتر و یا نزدیکتر به خورشید می بود، حیات موجودات بر روی زمین غیرممکن می شد. و اگر عناصر اتمسفر فقط چند صدم درصد متفارت می بودند، این فاجعه منجر به نابودی هر موجود زنده ای بر روی زمین می گردید. احتمال شکل گیری تصادفی یک مولکول پروتئین به میزان یک در 10 به توان 243 (یعنی عدد 10 که دارای 243 صفر است) می باشد. توجه داشته باشید که یک عدد سلول، حاوی میلیون ها ملکول پروتئین است.

سومین بحث منطقی در زمینۀ اثبات وجود خدا بحث کازمولوژی (علم مربوط به نظم جهان هستی) است که در آن به رابطۀ بین علت و معلول می پردازند. بر این اساس، هر معلولی محصول یک علت است. پس جهان هستی به عنوان یک معلول بایستی علتی داشته باشد. و نهایتاً، یک وجود (یا شخص) غیر معلول که وجودش وابسته به چیز دیگری نیست باعث به وجود آمدن هر چیزی در عالم هستی شده است. این شخص غیر معلول همان خداست.

چهارمین نوع بحث، بحث اخلاقی است. فرهنگ های گوناگون، در طول تاریخ، هر یک دارای نوع خاصی از قوانین بوده اند. آدمیان قادر به تشخیص بدی و نیکوئی هستند. تقریباً در همۀ ملت ها قتل،دروغ، دزدی، و فساد اخلاقی مردود شناخته شده اند. این حس تشخیص بد و خوب از کجا آمده است اگر از خدای مقدس سرچشمه نگرفته باشد؟

علی رغم همۀ این مطالب، کتاب مقدس روشن می سازد که مردم شناخت واضح و غیر قابل انکار الهی را رّد کرده دروغ را متابعت خواهند کرد. در رومیان فصل 1 آیه 25 می خوانیم: “ايشان بجای اينكه به حقيقت وجود خدا ايمان بياورند، عمداً عقايد باطل را پذيرفته‌اند و مخلوق خدا را بجای خالقی كه تا ابد مورد ستايش است، می‌پرستند و خدمت می‌كنند.” کتاب مقدس اضافه می کند که انسان برای بی ایمانی به خدا هیچ عذری ندارد. “انسان از ابتدا، آسمان و زمين و چيزهايی را كه خدا آفريده، ديده است و با ديدن آنها می‌تواند به وجود خدا و قدرت ابدی او كه ناديدنی هستند پی ببرد. پس وقتی در روز داوری در حضور خدا می‌ايستد، برای بی‌ايمانی خود هيچ عذر و بهانه‌ای ندارد.” (رومیان فصل 1 آیه 20)

منکران وجود خدا معمولاً برای توجیه بی ایمانی خود ادعا می کنند “ایمان به خدا، مبنای علمی ندارد” و یا اینکه “دلیلی برای اثبات خدا وجود ندارد.” ولی دلیل واقعی این است که همه می دانند اگر به وجود خدا ایمان داشته باشند، این واقعیت را نیز باید بپذیرند که محتاج نجات و آمرزش گناهان هستند (رومیان فصل 3 آیه 23؛ فصل 6 آیه 23) و بایستی بابت تمام اعمال خویش پاسخگو باشند. ولی اگر، بر فرض محال، خدا وجود نداشته باشد، انسان خود را آزاد می بیند تا هر آنچه مایل است انجام دهد بدون آنکه نگران داوری و مجازات باشد. دلیل افزایش طرفداران فرضیه تکامل همین است. خدا وجود دارد و هر یک از ما (بدون استثناء) بر آن واقف هستیم. اگر عده ای تلاش می کنند وجود خدا را رد کنند، این خود دلیلی است بر وجود او.

اجازه بدهید آخرین مورد را نیز مطرح کنم. من چگونه می دانم که خدا وجود دارد؟ ما ایمانداران، به وجود خدا ایمان داریم، چون هر روز با او صحبت می کنیم. مدعی نیستم که صدای او را با گوش جسمی خود می شنویم. ولی حضورش را احساس می کنیم، راهنمایی هایش را درک می کنیم، محبتش را شناخته ایم، و مشتاق لطف و بخشش او هستیم. برای این همه اتفاقاتی که در زندگی ما رُخ داده، تنها یک توجیه وجود دارد: خدا وجود دارد. او بطرز معجزه آسایی ما را نجات داد و زندگی ما را به گونه ای عوض کرد که نمی توانیم وجودش را انکار کنیم و یا اینکه او را ستایش نکنیم. اگر شخص تصمیم گرفته باشد که وجود خدا را نادیده بگیرد، هیچیک از این بحث ها نمی تواند او را قانع کند. در نهایت، وجود خدا باید با ایمان پذیرفته شود (عبرانیان فصل 11 آیه 6). ایمان به خدا یک جَهش کورکورانه در یک اطاق تاریک نیست، بلکه گام برداشتن در یک فضای نورانی است که اکثر مردم دنیا در آنجا ایستاده اند.
می باشد gotquestions.org این مطلب برگرفته شده از وبسایت

آیا مسیحیان دیوزده می شوند؟

برای شخص کمال گرایی چون من که مایل هستم فرصتی کافی برای بررسی مطالب اختصاص داده و آنها را از جوانب گوناگون معاینه نمایم، پاسخ کوتاه به پرسشهایی نظیر آنچه مطرح شده است، آنچنان خوشآیند نیست.
مخصوصأ اینکه در راستای تامل در این خصوص باید پرسشهای بنیادی دیگری را نیز پاسخ دهیم. پرسشهایی نظیر؛ دیو زدگی در تعریف عهد جدید به چه معنا است؟ چه افرادی دیو زده بودند؟ آیا به ایمانداران در خصوص دیو زدگی هشدار داده شده است؟ آیا متونی در عهد جدید وجود دارد که با آموزه دیو زدگی ایماندارن مغایرت داشته باشد؟ اما در هر صورت نگاه اجمالیی بر این مبحث خواهیم داشت و امیدوارم که کلیسای ایران به تحقیقات عمیقتری در این خصوص بپردازد.
پیش از اینکه به پاسخ به این پرسشها بپردازیم، باید بگوییم که در باب دیو زدگی و اخراج ارواح کتابهای زیادی نوشته شده است که اکثر قریب به اتفاق آنها با داده های کتاب مقدس در تضاد بوده، هیچگونه تاویل و تفسیر معتبری در بررسی این موضوع در این کتب انجام نگرفته است. غالب این کتب به جای ریشه یابی و بررسی متون کامل، بر روی تجربه های شخصی و گمان های فردی و حدسهای انفرادی، تعالیمی را گردآورده اند. مسلمأ طیف تعالیم پیرامون این موضوع بجهت چنین برخورد غیرکارشناسانه و غیرمتعهدانه ای هم بسیار وسیع و متنوع است. لازم به ذکر است که اکثر منابع تعلیمی در مورد اخراج ارواح برخواسته از کلیساهای پنطیکاستی و کریزماتیک می باشد. هر چند منابع مفید و مطابق کتاب مقدس در این فرقه از مسیحیت در خصوص اخراج ارواح وجود دارد، اما بسیاری از این کتب که در دسترس کلیسا قرار گرفته، تنها داستان پردازی ها و ادعاهایی است که هیچ بنیاد کتاب مقدسی ندارند.
اجازه دهید اولین پرسش را با هم بررسی کنیم. دیو زدگی در تعریف عهد جدید به چه معنا است؟
کتاب مقدس از چهار عبارت متفاوت در خصوص تسخیر ارواح استفاده می کند:
دیو داشتن، دیو زده، شخصی با روح پلید، آزار دیدن شخص توسط روح پلید
هرچند این چهار عبارت، تفاوتهایی با هم دارند، اما تقریبا یک وضعیت مشترکی را بتصویر می کشند.(فرصت رسیدگی و بررسی هر کدام از این واژه ها از حوصله این مقاله خارج است) بطور کل، علائم مشخص و آشکاری در شخص دیو زده دیده می شود. آنها گاهأ در این حالت، یکی از این نشانه ها را به همراه خود دارند: قدرت بیان و یا قوه بینایی خود را از دست می دهند، قدرت جسمانی فوق العاده ای پیدا می کند، دست به کارهای قبیحی مانند عریان شدن می زند. گاهی نیز قصد صدمه زدن به خود را دارند. علائم مذکور، آنچیزی است که از مطالعه کتاب مقدس می توان استخراج کرد، اما نویسندگان دیگری، مانند درک پریینس نیز هستند که با جزئیات بیشتری در این خصوص صحبت می کنند. او در کتاب خود تحت عنوان «آنها دیوها اخراج خواهند کرد» می گوید که، شخص دیو زده می تواند اختیار بخشهای متعددی از زندگی و شخصیت خود را به دست دیوها بدهد؛ مانند، احساسات، ذهن، زبان، مسائل جنسی و اشتها. دیوید اپلبی در مقاله ای که در ژورنال مسیحی رهبری (لیدرشیپ) که در بهار 2012 منتشر شد در مورد علائم یک شخص دیو زده می گوید که، مسلمآ آنچه را که در فیلمهای ترسناک هالیوودی تماشا می کنید نمی توانید پایه و اساس باور خود در مورد دیو زدگی قرار دهید. او می گوید در تجربه ای که در رهایی بیش از هزار نفر از تاثیر ارواح کسب کرده است، تا به حال نمونه ای از آنچه در این فیلمها به تصویر کشیده شده، دیده نشده است. درجه دمای هوا به ناگهان پایین نیامده و سر شخص دیو زده به دور خود نمی چرخد، صدای آنها به شکل ترسناکی تغییر نمی کند و چهر های آنها ترسناک نمی گردد. بلکه شکستگی (روحی) می تواند زیر لبخندی پنهان گردد و عذابها در نقاب مشغول بودن در خدمت، نمایان مستور گردند. در بیشتر اوقات، چهره ظاهری شخص، آنچه در درون است را نشان نمی دهد. او می گوید برای تشخیص صحیح نباید تنها به علائم آشکاری که کتاب مقدس به آنها اشاره می کند اکتفا کرد، بلکه باید به نحوه زندگی شخص نیز توجه نمود.
مبحث بسیار وسیعتر از آن است که تمام جوانب و دیدگاههای گوناگون را در چند صفحه بررسی و تفتیش نماییم. مخصوصا اینکه گفتگوها به ابعاد مختلف انسان انجامد و سه گانگی وی (روح، جسم، روان) و دسترسی ارواح شریر به این حیطه ها نیز در این پژوهش گنجانده شوند.
با در نظر داشتن پیچیدگی این مبحث، عدم داشتن داده های کافی کتاب مقدسی و وجود تجربه های مختلفی که در جامعه مسیحی مشهود است، دقت و هوشیاری بینهایتی در این راستا نیازمند است.
و اما آنچه من در این خصوص مشاهده کرده، استنباط می کنم، آمیزشی است از داده های (محدود) کتاب مقدس و نتیجه گیری منطقی که از روایتهای اناجیل دیده می شود. مسلمآ، اشخاص دیو زده ای که کلام از آنها سخن می راند و شرح حال این اشخاص، اینگونه بنظر می رسد که همه آنها در یک وضعیت یکسان نبوده، برخی بیشتر و گروهی کمتر از این موجودات ماوراطبیعه تاثیر پذیرفته بودند. و با دانش بر اینکه، تعداد دیوهایی که در این اشخاص ساکن بوده اند، متفاوت بوده، اینگونه بنظر می رسد که ارتباط مستقیمی بین تعداد دیوها و وضع حال شخص دیو زده وجود دارد. حال وسعت این طیف چگونه و کمینه و بیشینه تاثیرات دیوها بر یک شخص چه می باشد، نمی دانم!.
عیسی مسیح در این خصوص چه می آموزد؟
تقریبأ تمام متونی که در عهد جدید، در خصوص تسخیر ارواح موجود می باشد، گزارشاتی از وقایع تاریخی هستند. روایاتی از موقعیتهای اشخاص که با این مسئله دست و پنجه نرم می کردند و نکته مهم اینجا است که توضیح خاصی در این داستانها در خصوص چگونگی این پدیده وجود ندارد. اما در میان تمام این داستانها، بخشی از انجیل متی وجود دارد که خود عیسی مسیح در مورد این مسئله توضیح می دهد.
متی 12: 43- 45
» وقتی که روح پلید از آدمی بیرون آید، در طلب راحت به جایهای بی آب گردش می کند و نمی یابد. پس می گوید: به خانه خود که از آن بیرون آمدم بر می گردم، و چون آید، آن را خالی و جاروب شده و آراسته می بیند. آنگاه می رود و هفت روح دیگر بدتر از خود را برداشته، می آورد و داخل گشته، ساکن آنجا می شوند و انجام آن شخص بدتر از آغازش می شود. همچنین به این فرقه شریر خواهد شد»
عیسی مسیح از این اتفاق بهره گرفت تا وضعیت قوم اسرائیل را بتصویر بکشد و آنها را از مجازاتی که در انتظارشان بود هشدار دهد. اما این تعلیم، تصویر و بازتابی بود از حقیقتی که از آن برای تعلیمش سود جست.
در کنار نکات متفاوتی که در این بخش وجود دارد، مسئله ای که به موضوع ما مرتبط است، داستان برگشت روح شریر به شخصی است که از آن بیرون رفته است. بنظر می رسد که شخصی که از وی روح پلید اخراج شده است، بیشتر در معرض خطر تسخیر مجدد قرار دارد.
آر. تی. فرانس در کتاب تفسیر خود از این بخش انجیل متی، به وضعیت شخصی که از وی دیو اخراج شده و برای تسخیر دوباره مستعدتر می باشد، تاکید می کند و می گوید؛ از تعالیم مسیح در جایهای دیگر کتاب مقدس، اینطور بر می آید که آن «خانه خالی و جاروب شده» با شاگرد شدن و پیروی عیسی، پر می شود. او به لوقا 8: 2 اشاره کرده، مریم مجدلیه را که هفت دیو از وی اخراج شده بود، مثال می زند و می گوید که او جز کسانی بود که مسیح را پیروی کرد.
چیز دیگری که از این تعلیم می توان دریافت این است که روح شریر زمانی می تواند وارد شخصی گردد که شرایط مناسب باشد. پرسشی که در اینجا مطرح می شود این است که آیا یک شخص مسیحی، جای مناسبی برای سکونت یک روح شریر است؟ این خانه جاروب شده ای که مسیح از آن سخن می راند، با چیزی مناسب جایگزین نشده بود.
با بررسی تنها متنی که در خصوص دیو زدگی در عهد جدید، همراه با توضیح یافت می شود، بنظر می رسد که شرایط حال یک شخص دیو زده، با وضعیت یک مسیحی تفاوت بسیاری دارد. یک مسیحی که پیرو مسیح و از آن او است و به روح خدا پر شده است (تولد تازه یافته است) خانه مناسبی برای سکونت دیو نیست.
چگونه شخص دیو زده می شود؟
یکی دیگر از پرسشهایی که لازم است در این راستا پاسخ داده شود این است که بر چه اساس و به چه دلیلی یک شخص دیو زده می شود؟
بنظر می رسد که زندگی گناه آلود، ارتباط مستقیمی به دیو زدگی ندارد. مسیح پس از اخراج ارواح، اشخاص را به خاطر زندگی گناه آلود در جسم، توبیخ نکرد. اما جایی که می توان ارتباط مستقیم تری پیدا کرد، بت پرستی است. بین بت پرستی و دیوها ارتباط بسیار آشکاری در کتاب مقدس وجود دارد. (تثنیه 32: 17) (مزمور 106: 36 – 37) (اول قرنتیان 10: 20- 21) چیز دیگری که می تواند شخص را در معرض تسخیر ارواح شریر قرار دهد، ارتباط با جادوگری است. در این خصوص دو مثال در کتاب اعمال رسولان وجود دارد. (اعمال16: 16) (اعمال 19: 8-20). اما همه مسیحیان به متون کتاب مقدس برای توضیح اینکه چرا یک شخص دیو زده می شود کفایت نمی کنند. به عنوان مثال پیتر هاروبین، موسس سازمان ال ال. در کتاب خود، شفا از طریق آزادی در بررسی داستان آدم و حوا می گوید که آنها تحت تاثیر «روح طغیان» قرار گرفتند و سپس گزارش کتاب پیدایش در باب چهارم آن، در خصوص قائن را مطرح کرده، به آیه هفت که می گوید «گناه بر در است» اشاره می کند. به نظر وی در یکی از ترجمه های کهن (البته هیچ توضیحی از این نسخه و واژگان بکار برده شده نمی دهد) این آیه اشاره به این می کند که روح شریر در کمین است و می خواهد وارد قائن شود. او ادامه داده می گوید که قائن، با کشتن برادر خود هابیل، به شیطان اجازه داد تا زندگی وی را تحت سیطره خود قرار داده و روح قتل وارد وی گردد.
او پس از بررسی چند آیه از کتب عهد عتیق به تجربه خدمتی خود اشاره کرده می گوید که در یک مورد روح قتل را از شخصی که عمدآ دست به سقط جنین زده اخراج کرده بود. یا با اشاره به موردی دیگر به شخصی اشاره می کند که به خاطر تنفری که نسبت به فردی داشت، روح قتل وارد او گشته بود.
درک پرینیس در این خصوص فهرستی را به خوانندگان خود ارائه می دهد:
1. سابفه خانوادگی در شرکت در مراسم جادوگری و مذاهب دروغین
2. تاثیرات و نفوذ مخرب و منفی والدین
3. فشارهای روحی در کودکی
4. شوک احساسی و یا فشار مداوم احساسی
5. گناهان و عادتهای گناه آلود
6. از طریق تماس
7. صحبتهای ناروا، ناشایست و بی جا
همانطور که می بینید زمانی که وارد حیطه تجربه می گردیم، براحتی میزان سنجش و ارزیابی ادعاها و تعالیم ناشی از آن را از دست داده، پیمانه اندازه، خود شخص و تجربه منحصر بفرد وی می گردد.
با توضحیات کلی که در خصوص دیو زدگی و دلائل آن از دیدگاهای متفاوت داده شد، شاید بهتر باشد به پرسش اصلی بپردازیم که آیا یک مسیحی می تواند بوسیله روح شریر یا دیو تسخیر گردد؟
گمان نمی برم که اگر بگویم برخی از مسیحیان به این پرسش، پاسخ مثبت و برخی پاسخ منفی خواهند داد، تعجب کنید.
اما پاسخ هر چه باشد، می بایست راهنما و سنگ محک اصلی که از طرف خود خداوند به ما بخشیده شده، تا روح ها را بیازمایم و تعالیم را بسنجیم، بکار گیرم. این میزان چیزی نیست جز کتاب مقدس که به روح قدوس خداوند به ما بخشیده شده است و باید برای یک مسیحی متعهد، منبع ایمان و ماخذ باورهای وی باشد.
گروهی که به پرسش فوق پاسخ منفی می دهند دلایل خود را اینگونه مطرح می کنند:
• خداوند بزرگتر است
• یک مسیحی از قوات تاریکی و شیطانی رهایی یافته است
• یک مسیحی با شیطان هیچ شراکتی ندارد
• پشتوانه کتاب مقدسی برای اثبات اینکه یک مسیحی می تواند دیو زده شود وجود ندارد
• یک مسیحی، معبد روح القدس است
• در مسیح خلقت تازه ای هستیم
• هیچ چیز و هیچ کس نمی تواند ما را از خداوندمان جدا سازد
خداوند بزرگتر است
یوحنای رسول در رساله خود به گروهی اشاره می کند که نبوتهای دروغ می کنند و مسیح در جسم را انکار کرده، دشمنی خود را با مسیح ثابت می کنند. او سپس روی به مسیحیان کرده می گوید: «ای فرزندان من، شما به خدا تعلق دارید و بر کسانی که به دروغ نبوت می کنند غلبه یافته اید، زیرا روحی که در شماست از روحی که در این دنیا کار می کند، قویتر است» (اول یوحنا 4: 4) بنابراین ما مسیحیان که به گفته پطرس رسول «نژاد برگزیده و کاهنانی هستیم که به پادشاهی رسیده ایم. ملتی مقدس و قوم خدا هستیم» (اول پطرس 2: 9) چگونه می توانیم تحت سیطره و کنترل شیطان قرار گرفته، خداوندی و اقتدار عیسی مسیح را در زندگی خود تجربه نکنیم؟ اگر عیسی مسیح، که او را خداوند یعنی کسی که صاحب زندگی ما بوده و بر ما اقتدار دارد، این امتیاز و پروانه را به شیطان که دشمن وی است، برای کنترل و سیطره به قوم خدا که به خون خود خریده است بدهد، چگونه می توانیم او را همچنان خداوند بخوانیم؟
یک مسیحی از قوات تاریکی و شیطانی رهایی یافته است
کسانی که به مسیح و کار نجات بخش وی اعتماد کرده اند، از قدرت و چنگال شیطان رهایی می یابند. پولس رسول می فرماید: که «در گذشته در راههای کج این جهان قدم می گذرادیم و از حکمران قدرتهای هوا، یعنی همان روحی که اکنون در اشخاص نافرمان و سرکش عمل می کند، پیروی می کردید» (افسسیان 2: 2) اما پس از اینکه خدا ما را با مسیح زنده کرد، بخاطر اتحادی که با مسیح داریم، ما را سرافراز فرمود و در قلمرو آسمانی با مسیح نشانید (6) دیگر شیطان بر ما اقتدار نداشته و ارواح شریر ما را به سلطه خود درآورند. پولس رسول در رساله خود به کولیسان می گوید: «او ما را از چنگ نیرومند ظلمت راهنید و به پادشاهی پسر عزیزش منتقل ساخته است. خدا به وسیله او ما را آزاد ساخته و گناهنمان را آمرزیده است» (کولیسان 1: 13- 14)
پشتوانه کتاب مقدسی برای اثبات اینکه یک مسیحی می تواند دیو زده شود وجود ندارد
بار دیگر به کتاب مقدس، منشا اعتقادات و باورهای ما بر می گردیم و باید از خود بپرسیم که آیا کلام خدا بر اینکه یک مسیحی می تواند دیو زده شود، گواه می دهد؟ پس از مطالعه گزارشات عهد جدید و متونی چند در عهد عتیق متوجه خواهیم شد که کتاب مقدس در تایید چنین تعلیمی، چیزی به ما ارائه نمی دهد. تمام مواردی که در خصوص اخراح ارواح می خوانیم، مربوط به بی ایمانان می گردد. بررسی و انطباق تعالیم ما با کتاب مقدس می تواند نکته تعیین کننده ای بر اصرار در ارائه تعالیم ما باشد. و این مسئله ای است که گاهی برخی خادمین براحتی از آن چشم می پوشند. پیتر هاروبین می گوید: «در سراسر کتابی که نگاشته ام، با این پیش فرض تعالیمم را ارائه دادم که مسیحیان نیز می توانند دیو زده گردند. در طی خدمتی که من و همکارانم بدان مشغول هستیم، بارها شاهد مسیحیانی بودیم که از اسارت دیو رهایی یافته اند. اگر مسیحیان نمی توانند دیو زده شوند بنابراین چندین هزار نفری که از اسارت دیو رهایی یافته اند، که البته بسیاری از مسیحیان و حتی خادمین نیز جز آن گروه بودند، نمی توانستند از روح خدا تولد تازه یافته باشند. و این بسادگی نتیجه گیری غیرقابل قبولی است.» او ادامه داده می گوید که » می دانم این پاسخ برای کسانی که به غیر این را باور دارند کافی و قانع کننده نخواهد بود» او به چالشی که افرادی نظیر وی در حیطه الهیات و تجربه روبرو می شوند، انکار نمی کند و می گوید که این ناسازگاری آشکار است و باید یکی از این دو گزینه را پذیرفت، یا با بررسی تجربه های شخصی، الهیات خود را تغییر دهیم و یا اینکه این تجربه ها رد کرده آنها را به عنوان تعلیم نادرست و گمراهی پذیرفته، در وضعیت تدافعی باقی مانده، جرات رویارویی با دنیای واقعی را از دست بدهیم. و او با کنایه ادامه می دهد: مهم نیست که چقدر بررسی های صادقانه داشته باشیم، این کوششهای راستکارانه هرگز قادر به تغییر الهایات چنین شخصی نخواهند بود.
او در ادامه برای رفع شبهات از تعالیمی که ارائه داده است می گوید که بین تسخیر ارواح و دیو زدگی تفاوت فاحشی وجود دارد. یک مسیحی چون از آن مسیح است، نمی تواند بصورت کامل تحت کنترل و اختیار دیو قرار بگیرد. اما دیو زدگی به معنای تسخیر ارواح نیست و برای توضیح بیشتر تعلیم خویش مثالی را بیان می کند. او می گوید که خانه ای را در نظر بگیرید. اگر شما صاحب قانونی این خانه باشید، کسی دیگر نمی تواند ادعای مالکیت آن را کند. شما و تنها شما صاحبت این خانه هستید. اما این خانه ای که در اختیار شما است، می تواند دارای ساختار و چارچوب پوسیده و کرم خورده ای باشد. این پوسیدگی، کرم خوردگی و داربستی که استوار نیست، تصویر دیوزدگی است که یک مسیحی می تواند آن را تجربه کند.
پیتر هورتون در این مسیر تنها نیست، باب لارسون، نویسند سی کتاب و مبشری که شهرت جهانی دارد و برنامه های تلویزیونی و رادیویی وی در سرار آمریکا پخش می شود، اینگونه می گوید:
«دل و الهیات من در طی زمان، بتدریج تغییر کرده است. هرچقدر بیشتر به اخراج ارواح مشغول گشتم، متوجه شدم که درصد بسیاری از این افراد مسیحی هستند… هر چقدر بیشتر با افرادی روبرو شدم که با اینکه صادقانه تولد تازه داشته و عیسی مسیح را به عنوان نجات دهنده خود، پذیرفته بودند، اما با اینحال دیو داشتند، برآن شدم که که مجاب شوم، الهیاتم و آنچه در ملا عام تعلیم داده بودم، نادرست بوده اند.»
یک مسیحی خلقت تازه ای است. او معبد روح القدس می باشد.
نکته ای که معمولا در ارزیابی ایمان یک شخص از یاد می رود این است که، کرکاس و گندم شباهت بسیاری به هم دارند. آنکسی که به مسیح اعتراف می کند، تنها با گفتار خود مسیحی نمی شود بلکه کردار و میوه ایمان، باید در زندگی شخص گویای این تغییر و باور باشد. «نه هر که مرا خداوند، خداوند گوید داخل ملکوت آسمان گردد، بلکه آنکه اراده پدر مرا که در آسمان است بجا آورد. بسا در آن روز مرا خواهند گفت: خداوندا، خداوند، آیا به نام تو نبوت ننمودیم و به اسم تو دیوها را اخراج نکردیم و به نام تو معجزات بسیار ظاهر نساختیم؟ آنگاه به ایشان صریحآ خواهم گفت که هرگز شما را نشناختم! ای بد کاران از من دور شوید!» (متی 7: 21- 23)
ممکن است شخص میسحی نما باشد و حتی او را پیروی نماید، اما این پیروی به معنای شاگردی و تغییر سیرت و تبدیل دل نیست. هر پیرویی نشانگر نوزآی شخص نمی باشد. عیسی مسیح در باب دوازدهم انجیل متی، آنانی را که برای شفا و معجزات او را دنبال می کردند توبیخ کرد.
بنابراین، ادای اصطلاحات مسیحی و واژگان روحانی، به معنای مسیحی بودن شخص نیست و آنکس که مسیحی نیست، درون او خالی و تهی است و خانه ای مناسب برای سکونت دیو!. اما آنکسی که به خون آن قدوس خریده شده است، ملک وی می باشد.
«و در وی شما نیز چون کلام راستی، یعنی بشارت نجات خود را شنیدید، در وی چون ایمان آوردید، از روح قدوس وعده مختوم شدید. که بیعانه میراث ما است برای فدای آن ملک خاص او تا جلال او ستوده شود. (افسسیان 1: 13- 14) و یوحنا می افزاید که «هر که از خدا مولود شده است….شریر او را لمس نمی کند» (اول یوحنا 5: 18)
هیچ چیز و هیچ کس نمی تواند ما را از خداوندمان جدا سازد
«زیرا یقین می دانم که نه موت و نه حیات و نه فرشتگان و نه روسا و نه قدرتها و نه چیزهای حال و نه چیزهای آینده و نه بلندی و نه پستی و نه هیچ مخلوق دیگر قدرت خواهد داشت که ما را از محبت خدا که در خداوند ما عیسی مسیح است جدا سازد.» (رومیان 8: 38 -39)
مطمئن هستم هنگام خواندن این آیه ها متوجه شدید که پولس رسول به فرشتگان، روسا و قدرتها نیز اشاره می کند. یک مسیحی، بوسیله مسیح فدیه داده شده، بازیافت گشته است و او ملک خاص خدا و از آن وی بوده، توسط روح قدوس او پاسبانی می گردد.
نگاهی بر خدمت شفا و آزادی
اینکه آیا امروز نیز عطایای روحانی نظیر، زبانها، شفا و اخراج ارواح و غیره به کلیسا بخشیده شده است یا خیر، موضوع این مقاله کوتاه نیست. کلیساهای مسیح از فرقه های گوناگون، موضعهای متنوعی در پاسخ به پرسش بالا دارند. برخی این عطایا را فعال و حاضر دانسته، گروهی آن را متعلق به کلیسای اولیه می دانند و برخی هم باور دارند که کلیسای امروز نیز به این عطایا مجهز است، اما نه به آنگونه ای که کتاب اعمال رسولان روایت می کند. ولی باور ما هر چه باشد، گمان می برم همه متفق القول هستیم که باید در این خصوص با درایت و حکمت بسیاری عمل کرد. چرا که بسیاری از عطایا و شفاهایی که در کلیسا به نمایش گذاشته می شود، براستی نمایشی بیش نیستند.
پیش از اینکه به برخی از تعالیمی که در این راستا معمول هستند بپردازیم، اجازه بدهید نکته ای را یادآور گردم که پیشتر ذکر نشده است. و آن هم به آن دلیل، که پیش فرض من بر این بوده است که، خوانندگان این مقاله، تفاوت ژرفی بین تسخیر توسط روح های شریر و مبارزه روحانی که با عالم مافوق الطبیعه برای مسیحیان وجود دارد، قائل هستند. هرچند در صورت مطالعه عمیقتر لازم است که مبارزه روحانی نیز بدقت تعریف شود.
توجه من در بخش نهایی این مقاله بر آنانی است که در جلسات شفا و آزادی در طلب آزادی از بندهای شرارت و اخراج ارواح از وجود مقدسینند. اما پیش از اینکه به بخشهایی از کتاب»شفا و آزادی- بنیاد خدمت آزادی» نوشته پیتر هاروبین که پیشتر هم از آن نقل قول کردم، بپردازم، شایسته است که از چارلز هاج، الهیات دان بنام قرن بیستم بشنویم:
«مهم نیست که چقدر آموزش یافته ایم و یا چه قابلیتهای برجسته ای داریم و یا حتی ادعاهای ما در خصوص الهام سماوی چیست. هیچ چیز نمی تواند بهانه ای خوب، جهت توجیه واگذاری کلام حقیقت، که مردان خدا از وی الهام گرفته و بر ما شهادت دادند باشد. تمامی معلمین باید با این میزان، تعلیم دهند. حتی اگر فرشته ای از آسمان چیزی برخلاف کتب مقدس تعلیم دهد، اناتیما باد.(غلاطیان 1: 8) باید دائمأ خدا را شکر کنیم که چنین معیاری به ما بخشیده شده است که بدان روحها را بیازماییم که آیا از خدا هستند یا خیر.»
همگون ما؛ تجربیاتمان، پیش فرضهایمان و باورهای عامه و حتی تعالیم شبانمان نیست. میزان، کلام خداست. مقیاس سماویست. پیش فرضهای ما می تواند مجموعه ای مسموم از تعالیم نادرست خانواده، جامعه، خیالات و آروزها، فرهنگ و باورها، ترسها و امیدهای ما باشد. به همین جهت به ما چوب خطی بخشیده شده است تا بدان باورها را سنجیده و «هر فکری را به اطاعت مسیح اسیر سازیم» (دوم قرنتیان 10: 5)
در همین راستا، پیتر هوروبین به خوانندگان خود یادآور می شود که پیش فرضها و عدم وجود تعلیم خوب، کلیسا را در مورد حربه های دشمن جاهل نگاه داشته است. او در خصوص این ناآگاهی در مورد جنگ روحانی ادامه داده می گوید که، کلیسای امروز گمان می برد که مسیحیان از گزند روحهای شریر در امانند و هرگز از آنها تاثیر نخواهند پذیرفت. نتیجه این جهالت، عدم توجه کلیسا به خدمت آزادی و شفا است.
اما پرسشی که خواننده باید از خود بپرسد این است که، هوروتون و همفکران وی، از تاثیرات شیطانی بر ایمانداران چه منظوری دارند؟
او در ادامه صحبتهای خود مفهوم این عبارات را بیان می کند. هوروتون می گوید:دلیل اینکه بسیاری از مسیحیان به «خدمت آزادی» توجه نمی کنند و حتی آن را رد می کنند این است که ایشان نمی توانند این مطلب را بپذیرند که مسیحیان نیز می توانند در درون خود دیو داشته باشند (بوسیله دیو تسیخر شده باشند)
با خواندن تعالیم این شخص، که البته در برخی از جوامع مسیحی ایرانی نیز جایگاه ویژه ای یافته و پیروان این نهضت هم در بین عامه مردم پذیرفته شده اند، عدم یکپارچگی در آموزه های آن، («همان تعالیم نیکویی» که برخی از کلیساها در فقر آن بسر مبرند) آشکار است. اگر بخاطر آورید، نقل قولی که پیشتر از وی ذکر کردم، اعتراف می کرد که الهیات وی، بر روی تجربیاتش بنا شده است و نه بلاعکس.
مایل هستم که در آخر با چند کلام تشویق آمیز، تامل اجمالی خود را به پایان برسانم. و این امر با با بیاد آوردن این حقیقت از کلام خدا به پایان برسانم که می گوید:
» ای فرزندان، شما از خدا هستید و بر ایشان غلبه یافته اید زیرا او که در شماست، بزرگتر است از آنکه در جهان است» (اول یوحنا 4: 4)
حال که روح قدوس خداوند، در بدنهای ما که مقدسین هستیم (این تقدس را به فیض مسیح و کار نجات بخش او بر روی صلیب و طهارت از گناهان که در خون مسیح یافته ایم، دریافت نمودیم) ساکن است و ما را از نو مولود ساخته و مهر مالکیت را بر ما نهاده، دل قوی داریم و به او که عادل است که نجات را در ما بکمال برساند، اعتماد نماییم و بیاد داشته باشیم که دشمن ملکوت آسمان، شکست خورده، و ما در این مرکب ظفر مسیح به قوت به پیش می رویم.
کلام زنده خدا را که ما را حکیم می سازد و به ما قدرت داده تا بدان روحها را بیازمایم، در دل خود نگاه داشته، خود و کلیسا را از تشویشهایی که از تعالیم نادرست بی می خیزد، پاسبانی نماییم
آمین
Demons, A biblical Based Perspective, by Alex Konya, Regular Baptist Press, Fourth Printing 2009, p20-24
Demons, A biblical Based Perspective, by Alex Konya, Regular Baptist Press, Fourth Printing 2009, p20-24
They Shall Expel Demons, Why you need to know about Demons your invisible enemies, by Derek Prince, Chosen books, Ninth Printing 2001, p180
Diagnosing the Demonic, Can you recognize the presence of evil spirits? By David W. Appleby, Leadership Journal, Spring 2012,
Commentary on Gospel of Mathew by R. T. France
Healing and Deliverance, The Foundation of Deliverance Ministry, by Peter Horrobin, Vol.1 Chosen books, 2003, p 69
Ibid p69
They Shall Expel Demons, Why you need to know about Demons your invisible enemies, by Derek Prince, Chosen books, Ninth Printing 2001, p103
Healing and Deliverance, The Foundation of Deliverance Ministry, by Peter Horrobin, Vol.1 Chosen books, 2003, p 285-286
Ibid 287
Christian Research Journal, Vol 24, No.2. 2002, p44
(Commentary on the Epistle to the Romans [Grand Rapids: Eerdmans, 1972], p. 395)
Healing and Deliverance, The Foundation of Deliverance Ministry, by Peter Horrobin, Vol.1 Chosen books, 2003, p21
Ibid p22
ادوین کشیش آبنوس
اکتبر 2012

هدیه

 هدیه                 

در بسیاری از فرهنگها، مرد و زنی که یکدیگر را دوست دارند وقصد ازدواج کردن با یکدیگر را دارند به همدیگر هدیه می دهند. این هدایا به عنوان یک قول و تضمین برای تعهد و پایبندی دو طرف به یکدیگر داده می شود.

وقتی که شما و من عیسی مسیح را به عنوان خداوند و نجات خود می پذیریم، ما یک هدیه دریافت می کنیم… این هدیه، روح القدس است. روح القدس، وعده و تضمین خدا به ما است که ما تا به ابد با خدا زندگی خواهیم کرد. روح القدس تایید می کند که ما فرزندان خدا هستیم.

ما اول از همه مشتاق شناخت عیسی مسیح هستیم بخاطر روح القدس زیرا که روح القدس گناهان ما را آشکار می سازد و نیاز ما به بخشیده شدن را به ما نشان می دهد. روح القدس برای ما شاهدیست که به ما نشان می دهد که عیسی مسیح پسر خداست که برای گناهان ما بر روی صلیب مرد و دفن شد و پس از سه روز دوباره زنده شد. روح القدس انسانها را به گناه ملزم می کند و نیاز آنها را به اینکه به یک نجات دهنده نیاز دارند را به آنها نشان میدهد. وقتی که ما این نیاز خود را درک کنیم و شروع به پیروی از عیسی مسیح کنیم در همان لحظه روح القدس وارد قلب و زندگی ما میشود. روح القدس به ما کمک می کند که زندگی داشته باشیم که وقف عیسی مسیح شده باشد.

بعد از اینکه عیسی مسیح از مردگان قیام کرد او با شاگردانش ملاقت کرد و آنها را مطمین کرد که وقتی که او به سوی پدر برود آنگاه خدا مدافع و کمک کننده ای برای آنها خواهد فرستاد که اسم او روح حقیقت است. روح القدس یک شخص است که با خدای پدر و خدای پسر برابر و متحد و یک می باشد و او کمک کننده ما بر روی زمین است.

عیسی مسیح در انجیل یوحنا فصل ۱۴ آیه ۲۶ میفرماید:

اما آن مدافع، یعنی روح القدس، که پدر او را به نام من می فرستد ، او همه چیز را به شما خواهد آموخت و هر آنچه من به شما گفتم به یادتان خواهد آورد.

اما چون روح راستی آید شما را به تمامی حقیقت راهبری خواهد کرد. زیرا او از جانب خود سخن نخواهد گفت بلکه آنچه را میشنود بیان خواهد کرد و از آنچه در پیش است با شما سخن خواهد گفت.

روح القدس به ما تعلیم می دهد و ما را هدایت می کند همانطور که ما عیسی مسیح را پیروی می کنیم. روح القدس ما را قوت میبخشد تا در این دنیا یک زندگی پیروزمندانه داشته باشیم. روح القدس در زندگی ما کار می کند تا شخصیت خدا را در ما به بار بیاورد: محبت، شادی، آرامش، صبر، مهربانی، نیکویی، وفاداری، آرامی و خویشتنداری (غلاطیان ۵: ۲۲-۲۳). او به ما کمک می کند تا حقایق کلام خدا را درک کنیم. روح القدس به ما حکمت و درک می دهد تا کلام خدا را بفهمیم.  روح القدس تضمین و اطمینان ما برای داشتن یک زندگی ابدی است. او هدیه ای از جانب پدر آسمانی به ما می باشد.

  

ما با خدا همکار هستیم

ما با خدا همکار هستیم

ما همکاران خدا هستیم. خدا همه چیز را در مورد ما میداند… همه جزییات زندگی ما را میداند. او خالق ماست و زندگی ما را طراحی کرده است قبل از اینکه ما به دنیا بیاییم
دیدگانت کالبد شکل ناگرفته مرا می دید
همه روزهایی که برایم رقم زده شد در کتاب تو ثبت گردید
پیش از آنکه هیچیک هنوز پدید آمده باشد. مزمور ۱۶:۱۳۹

خدا همیشه به ما فکر میکند. در واقع، افکار او درباره ما بیش از شنهای ساحل است. خدای حقیقی به ما بسیار علاقمند است. مزمور ۱۳۹ میگوید که او از نشست و برخاست ما نیز باخبر است. او میداند که ما به چه فکر میکنیم. او وقتی که از جایی به جای دیگر می رویم ما را می بیند. وقتی که در خانه و در حال استراحت کردن هستیم او ما را می بیند. او میداند که ما چه میخواهیم بگوییم، حتی قبل از آنکه بگوییم. او در تمام طول روز در کنار ماست. وقتی که در حال آماده کردن غذا هستیم، وقتی که باغبانی میکنیم، وقتی به سر کار می رویم، وقتی به خرید میرویم، وقتی که با خانواده وقت میگذرانیم و وقتی که تنها هستیم او ما را می بیند و در کنار ماست

برای بعضی از ما تصور این موضوع که خالق ما عاشق ماست و ما را دوست دارد و به تمامی قسمتهای زندگی ما علاقمند است بسیار سخت است. برای بعضی از ما هیچکسی بر روی زمین نیست که به ما توجه کند و یا به ما علاقمند باشد. بعضی از ما هیچگونه رابطه عاشقانه ای با کسی نداریم

این خدای عظیم کیست که اینقدر عاشق ماست و به ما علاقمند است؟ این خدا کیست که مشتاق داشتن رابطه با ماست؟ چطور میتوانم او را بشناسم؟

ما میتوانیم او را بشناسیم اگر با او رابطه ای نزدیک داشته باشیم. اما بخاطر گناه فاصله بسیار زیادی بین ما و خدا وجود دارد و این باعث شده که ما نتوانیم او را بشناسیم. خدا مقدس و کامل است و ما گناهکار هستیم، بنابراین از خدا جدا شده ایم. بنابراین به این خاطر که از خدا جدا هستیم نمیتوانیم او را بشناسیم. این جدایی باید برداشته شود تا بتوانیم او را بشناسیم و در یک رابطه بسیار نزدیک با او باشیم برای همیشه. به نظر این موضوع غیر ممکن میباشد اما با خدا همه چیز ممکن است. در واقع او قادر است که این کار ناممکن را انجام دهد.

خدا از ازل یک نقشه داشته است. او پسر خود عیسی مسیح را به شکل انسان به زمین فرستاد. عیسی مسیح یک زندگی پاک و بدون گناه بر روی زمین داشت اما تصمیم گرفت که زندگی خود را برای ما فدا کند و بر روی صلیب به خاطر گناهان ما بمیرد تا ما بتوانیم یک رابطه نزدیک با خدای پدر داشته باشیم. او بخاطر گناهان ما مرد. عیسی مسیح تنها راه برای برداشتن این فاصله بین ما و خدای کامل است.

کتاب مقدس میگوید، در انجیل یوحنا ۱۶:۳ که خدا جهان را آنقدر محبت کرد که پسر یگانه خود را داد تا هر کس که به او ایمان آورد هلاک نگردد بلکه حیات جاودان یابد. این برای شما بسیار ضروریست که به عیسی مسیح به عنوان پسر خدا ایمان بیاورید. او جان خود را بر روی صلیب برای گناهان شما فدا کرد. از او بطلبید تا شما را ببخشد و گناهان شما را پاک کند. او را سپاس بگویید که گناهان شما را بخشیده است و شما را نجات داده است. شما یک زندگی پر از شادی و آرامش همراه با اطمینان از اینکه تا ابد با خدا خواهید بود را تجربه خواهید کرد. خدا خواهان داشتن رابطه با شماست و میخواهد که شما تا ابد با او باشید. خدا عاشق شماست و به شما بسیار علاقمند است و کارهایی که شما انجام می دهید برای او مهم است.