یکی از احتمالات میتواند این باشد که زمانیکه خدا انسان را به شباهت خودش خلق کرد، او را به شباهت شخص دوم تثلیث (عیسی مسیح) آفرید. احتمالا فاصله ای که بین خدای بدون گناه با آدم آنقدری نبوده که ما امروز تصور میکنیم. کتاب مقدس در کتاب اول یوحنا ۲:۳ میفرماید که، ما به شباهت او در خواهیم آمد و او را چنانکه هست خواهیم دید.
همچنین باید بدانیم که او نادیدنی است. همچنین خدا حاضر مطلق، دانای مطلق و قادر مطلق است. بنابراین سوالی که در اینجا پیش میاید این است که، چگونه این خدای نامحدود و جاودان و قادر مطلق جسم انسانی به خود میگیرد و به شکل یک انسان محدود وارد این جهان میشود؟
بر طبق کتاب مقدس، عیسی مسیح دارای ذات خدایی است. او صورت خداست و در کتاب کولسیان ۱۷:۱ میخوانیم که، او پیش از همه چیز وجود داشته و همه چیز در او قوام دارد. اما همچنین در کتاب فیلیپیان ۲: ۵-۸ میخوانیم که او خود را خالی کرد و انسان شد. او خود را از محبت، نیکویی، مهربانی خود خالی نکرد زیرا همه انها بخش جدا نشدنی از خدا هستند. اما برای اینکه انسان شود و همچون یک کودک به این جهان بیاید، جلال و شکوه آسمانی خود را ترک کرد و بدین شکل خود را خالی کرد. او کودکی و نوجوانی را تجربه کرد و رشد کرد و یک انسان کامل و بالغ شد و سپس مرد اما دوباره پس از سه روز زنده شد.
عیسی یک انسان واقعی که دارای گوشت و خون است بود و همه کارهایی را که انسانها انجام میدهند او نیز انجام داد اما او هرگز گناه نکرد. زمانیکه عیسی مسیح بر روی صلیب مرد این یک توهم نبود بلکه او واقعا بر روی صلیب مرد. او به عنوان یک انسان درد و رنج کشید. او خسته و گرسنه و تشنه شد. او یک سوپرمن نبود که هیچ درد و رنج و مشکلی نداشته باشد. کتاب مقدس میگوید که او وسوسه شد به همین شکل که ما انسانها وسوسه میشویم اما او هرگز گناه نکرد (عبرانیان ۱۵:۴). او تمام مشکلات بشری را تجربه کرد اما همواره ذات خدایی خود را حفظ کرد و همواره حضور خدای پدر و روح القدس را با خود داشت.
بعضی ها میگویند، عیسی مسیح زمانی خدا شد که روح القدس بر او قرار گرفت. اما این چیزی نیست که کتاب مقدس میگوید. کتاب مقدس میگوید که او از ازل خدا بود. اما زمانیکه به این جهان آمد او صد در صد خدا و صد در صد انسان بود. (فیلیپیان ۲: ۵-۸ ، عبرانیان ۲: ۱۴-۱۸ و ۴: ۱۴-۱۶).